۱۳۸۸ تیر ۴, پنجشنبه

دوربین را دوست دارم


دوربین را دوست دارم




منتظر است فرصتی پیش آید تا در یکی از انتخاب های درست و به جای داریوش مهرجویی حضور یابد و کار با او و دیگر کارگردانان مطرح سینما را در کارنامه بازیگری اش ثبت کند. رامتین خداپناهی را می گویم که فوق لیسانس تئاتر دارد و اکنون هفت هشت سالی است که بازیگری را با تله تئاتر کشتی نوح در سال 78 آغاز کرده است. نقش ستار بیابانی در سریال «فقط به خاطر تو» کافی بود تا او را به مخاطبان بشناساند، اما ماه رمضان نیز با همان کارگردان در سریالی چون «برای آخرین بار» در نقش دامادی طماع و پلید که نقشه قتل پدرزنش را می کشد، شرکت کرده است. حمید همبازی بابک و سعادتی است و مثلث اینها برای براندازی آقای قندی کافی است. رامتین خداپناهی اکنون بازیگر سریال پیله های پرواز هم هست. سعید آصف، نقش او در این سریال است، سریالی که خودش می گوید: به خاطر تصنعی و دور بودن از فضای روزمرگری زندگی با کارهای داریوش مهرجویی یکه سرشار از زندگی و جاری بودن است، تفاوت دارد.






رامتین خداپناهی که هفت هشت سال است وارد عرصه بازیگری شده، چگونه به نقشهایش نزدیک می شود؟

چگونگی رسیدن به نقش برای من از آنالیز نقش شروع می شود، این که وقتی نقشی به من پیشنهاد می شود از خودم می پرسم که آیا می توانم از عهده آن برآیم یا نه، و اگر به پاسخ مثبت رسیدم، شروع می کنم. در پیله های پرواز برای این نقش سعید را دوست داشتم که یک نقش مثبت را بازی کنم، اما از نظر دراماتیک، فیلمنامه از ضعفهای بسیاری برخوردار است.


اما تا این زمان نقش منفی از رامتین خداپناهی ندیده بودیم؟

تعریفی که جامعه از نقش منفی دارد همانی است که در پارامترهای نقش ستار بیابانی (فقط به خاطر تو) و یا نقش حمید (برای آخرین بار) وجود دارد. منفی از این جهت که آدمی است که با دوز و کلک وارد خانواده ای شده و طراحی قتل پدرزنش را می چیند تا به پولهای آن دسترسی پیدا کند.


اما شاید بیشتر حمید را باید نمونه آدمهایی به اصطلاح شارلاتان و بی قید و بند دانست؟

ببینید شما وقتی تو خیابان راه می روید، چه جیب کسی را بزنید و چه این که بانک مرکزی را بزنید دزد محسوب می شوید، فرقی نمی کند. حمید هم از نظر جامعه شناسی فردی است که دارای نابهنجاری های شخصیتی است و اگر دستگیر نشده شانس آورده، اما او یک شخصیت نابهنجار است که ایجاد طرح و توطئه می کند. او حتی می گوید که قندی را بکشند و آمپول هوا به او بزنند.


نه در پیله های پرواز نه در برای آخرین بار فضای کار طنز و کمدی نیست. معمولاً در بازی رامتین خداپناهی رگه هایی از طنز دیده می شود، نظر خودتان چیست؟

من سعی می کنم هر نقشی را با رگه هایی از طنز ارائه کنم، چیزی که در برای آخرین بار نمی بینیم، اما در پیله های پرواز می بینیم، در این کار به نظر من شخصیت سعید هیچ جذابیتی ندارد.


اما با کارگردان برای آخرین بار چقدر راجع به این فضاها صحبت کردید؟

البته هر کاری با مشورت کارگردان بود، اما در برای آخرین بار این رگه ها خیلی ضعیف است که گاه دیده نمی شود. این را هم از بزرگانی مثل انتظامی، کیانیان، پرستویی، شکیبایی یاد گرفتیم با این که جدی هم بازی می کنند رگه هایی از کمدی در کارشان هست. این تنها شامل حال ایران نمی شود شما دنیرو راهم ببینید در یک نقش جدی رگه هایی از طنز در کار او هست، مثل فیلم هیت یا در پدرخوانده 2 که نقش جوانی مارلون براندو را دارد در لحن و بیانش رگه هایی این گونه هست یا بازی انتظامی در عباس سوپر گوشت یا ناصرالدین شاه آکتور سینما یا در هامون و...


به خاطر همین است که پس از سریال فقط به خاطر تو گفتند رامتین خداپناهی بازیش بی شباهت به رضا کیانیان نیست؟

البته تقلید که اصلاً، ایشان پیشکسوت من است و من تازه اول راهم؛اما از لحاظ شباهت کمی در صدا شباهت هست که خب این هم طبیعی است.


بگذریم، حالا برای رسیدن به حمید که نیازی به این رگه های طنز نبود چه کردید؟

این نقش جذابیت کامل داشت و گره های و موقعیت هایی که شخصیت داشت تماشاچی را به دنبال خود می کشاند. حمید اکت دارد، گره دارد و طرح و توطئه داستان را پیش می برد. خب می ماند آنالیز نقش و درونیات نقش که آن را به نمایش بگذارید مثل سعید آصف در پیله های پرواز.


از انتخاب ها راضی ام


طبیعتاً پس از فقط به خاطر تو حدود هفده هجده کار به من پیشنهاد شد که همه هم در فضای طنز و کمدی بود. متاسفانه وقتی با نقشی دیده می شوید. همه پیشنهادها در آن مایه است. در صورتی که به این نکته نمی رسند کسی که این نقش را باز ی کرده می تواند ایفای نقشهای دیگری را هم به عهده داشته باشد؛ اما من صبر کردم و با درایت کامل انتخاب کردم. هیچ نقشی را نپذیرفتم تا این که یک کار جدی بکنم. بازی من در صبحانه ای برای دو نفر و ارتفاع پست حاصل این انتخاب بود.

به عنوان مثل می گویم من از انتخاب های درست و اصولی برای آخرین بار راضی ام. همه سر جای خوشان هستند و دارند کارشان را می کنند. حالا اگر ضعفی هست قابل بررسی است، ولی انتخاب ها درست است. بعضی دوستان انتخاب هایی می کنند که از زمین با آنچه در فیلمنامه هست فرق دارد. بحث من این نقطه است.


برای آخرین بار را برای این انتخاب کردید که تجربه خوبی از فقط به خاطر تو در ذهن داشتید؟!

خب هر کاری از نظر فیلمنامه و کارگردانی ممکن است ضعفهایی داشت باشد، اما حداقل دست کم این بود که رامتین خداپناهی را به مخاطبان شناساند؟ در همه کارها سعی بر این است که اثر با مخاطب ارتباط برقرار کند، طبیعتاً کار ضعف دارد. شما از کارگردان های بزرگ هم ضعف می بینید، اما شدت آن کم و زیاد است.


شاید ضعف فیلمنامه ها هم نیست، شاید مشکل از پرداختی است که روی آن داستان می شود؟

نه اینطور نیست. 2 تا مبحث متفاوت است. یک موقع فیلمنامه ای خوب رابه کارگردانی خوب نمی دهند و 90 درصد مخالف آنچیزی که خواندید در می آید یا این که عکس آن هم هست. یک فیلمنامه بد را در کمال ناباوری خوب از آب در می آورند؛ اما من با فیلمنامه نویسی در ایران مشکل دارم. در اروپا و امریکا یک تیم تحقیق وجود دارد یا یک گروه فیلمنامه را می نویسند و دو سال روی فیلمنامه کار می کنند؛ اما ما این تیم و گروه را نداریم. یک شبه و دو شبه طرح فیلمنامه می نویسیم. آن هم با 14 تا شخصیت و 30 شب هم روی آنتن با این همه گره، در نهایت در قسمت 6 و 7 این بازیگر است که باید جان بکند تا تماشاچی را نگه دارد.


زمان کم و نرسیدن فیلمنامه معضل اصلی سریال ها، بخصوص سریال های مناسبتی ماست. آیا برای آخرین بار هم چنین بود؟

از نظر نوشته مشکلی نداشتیم، ولی باز دچار کم و زیاد بودیم. بعضی چیزها را اصلاح کردیم و بعضی را با مشورت کارگردان، بازیپگران و حتی حمید سیفی (تدوینگر) و... انتخاب کردیم باری این که کار جلو برود و گره ها درست پیش برود؛ ولی با این اوصاف ضعفهایی هست و این غیر قابل دسترس نیست. فقط به وقت نیاز دارد.


با توجه به حساسیت شما برای آنالیز نقش و درست قرار گرفتن نقشها در فیلمنامه چرا در سریال های مناسبتی بازی می کنید؟

آن به من ارتباط ندارد. شما یک مهندس هستید که قرار است ساختمان را بسازید یا پیمان کارید. ما بازیگریم و نقش را ایفا می کنیم. پیشنهادی که می شود شاید پیشنهادی نباشد که شما دوست داشته باشید، مثل این که میان این همه روزنامه و مجله شما انتخاب می کنید که با جام جم کار کنید. برای ما هم همین است. من دو سه تا کار کردم دو تا90 دقیقه ای، پیله های پرواز که 3 ماه و نیم وقت من را گرفت و2 ماه و نیم برای آخرین بار. سال 12ماه است و شما اگر بازیگر حرفه ای هم که باشید نمی توانید بیشتر از هفت هشت ماه درگیر باشید بحث من این نیست که چرا بازی می کنم یا نمی کنم؟


اما متاسفانه دیده نشدند؟

متاسفانه دچار این معضل هستیم که منتقدها به این چیزها توجه نمی کنند و ببینند که یک بازیگر کارش را درست انجام می دهد یا نه، راجع به آن بنویسند یا اصلا در باره آن بحث کنند.


اما این دیده نشدن شاید دلیل دیگری هم دارد. فیلمنامه ها برای نقشهای متفاوت و شخصیت های متفاوت نوشته نمی شود؟

ما که اصلاً این مقوله را نداریم. شما فیلمنامه را راجع به ایکس می نویسید، اما اگر او نبود براحتی سراغ کس دیگری می روید و در نهایت در انتخاب ها به مشابه رضایت می دهید. گاهی انتخاب ها صد در صد مخالف است. آدم شک می کند که انگار خود گروه سازنده هم نمی داند چه می خواهد. در یک نشریه خارجی خواندم قرار بوده پاچینو در فیلمی باشد، اما او قبول نمی کند و پروژه کاملاً تعطیل می شود. نه این که پاچینو نیامد، سراغ دنیرو برویم. دنیرو نیامد سراغ هافمن برویم. انتخاب همان انتخاب اول است.


البته خب شرایط کاملاً فرق دارد و قابل قیاس نیست؟

آقای مهرجویی هم انتخاب های درستی دارد. درست ترین انتخاب ها را مهرجویی می کند یا آقای حاتمی کیا، اینها همه در همین سینما و در همین مرز و بوم هستند یا علی حاتمی، بعضی مواقع اینها را فراموش می کنیم. ما بیاییم در حد امکانات خودمان دست به کار خوب بزنیم.


در30 شب بودن روی آنتن مثل خیلی از بازیگرهای دیگر، ترس از تکرار شدن نداشتید؟

من به این نگاه نمی کنم. اگر یک اثری خوی باشد چه اشکالی دارد. تازه سریال های ما کم است. سریال های خارجی10 سال پخش می شود و 1500 قسمت است. به قدرت اثر بستگی دارد و اگر چنین باشد به نظر من 3 سال روی صحنه تلویزیون باشید چه اشکالی دارد. اگر راجع به برنامه های هر شب به این نتیجه رسیدیم، به این علت است که این سریال ها از لحاظ کیفی سطح نازلی داشته اند.


اما همه بازیگرها می خواهند نقشهای متفاوت داشته باشند. چقدر به آن می رسند مهم است؟

دقیقاً همین طور است، من نقش کوتاه بلال پسر ننه طوعه را در معصومیت از دست رفته بازی کردم یا در ارتفاع پست نقشم زیاد نبود یا در صبحانه ای برای دو نفر، فیلم فیلم شکیبایی است، ولی دوست داشتم نقش نویسنده این گونه را داشته باشم. بیشتر اصرار دارم متفاوت دیده شوم.


اما چقدر برای رسیدن به نقش یک دامادی که نقش قتل پدرزنش را می کشد سختی کشیدید؟

طبیعتاً بازیگر هم تحت تاثیر آن قرار می گیرد. در سریال برای آخرین بار واقعاً آن قسمتی که حمید به حبیب زنگ می زند و می گوید: قندی را کشتی، آمپول هوا بزن، واقعاً دیالوگ هایی داشت که من خودم نمی توانستم ادا کنم، دیالوگ هایی سخت و کثیف بود، اما ما یاد می گیریم که بتوانیم اینها را بازی کنیم و به نمایش بگذاریم.


و پیام برای آخرین بار از نظر حمید، داماد آقای قندی چیست؟

اصلاً کار تصویر و نمایش پیام دادن نیست. کارش طرح ماجرا و اتفاقاتی است که در اجتماع رخ می دهد. قضاوت با تماشاچی است. ما قرار نیست حکم صادر کنیم، فقط نمایش می دهیم.


و در سینما پیشنهادهایتان شامل نقشهای کوتاه بوده که دیگر نپذیرفتید؟

اصلاً کوتاه و بلند بودن آن مهم نیست. من دوربین را دوست دارم، اما پیشنهادهایم بیشتر کمدی بوده است و نقش جدی نداشتم، برای مثال چند تا فیلم کمدی که الان در پرده سینما می بینید به من پیشنهاد شده، ولی دوست داشتم دراثری جدی باشم، نه این که خودم را تکرار کنم.




منبع : جام جم

هیچ نظری موجود نیست: